هر سازمانی بدون استثنا به مدیریت نیاز دارد. مدیریت از ابتدای تاریخ، احتمالا از زمان سومریها تا امروز همیشه همراه بشر بوده است. به همین دلیل توضیحات و تعریفهای بسیاری از مدیریت و وظایف مدیر در سازمانها ارائه شده است. اما واقعا یک مدیر چه وظایفی دارد؟ و وظایف اصلی مدیریت کدام است؟
چالش اصلی که سازمان ها و مدیران امروز با آن مواجه هستند، خلاقیت و حل مشکلات کسب و کار است. اصول مدیریت، دستورالعمل هایی است که مدیران می توانند با چالش های کسب و کار مواجه شوند.
اصول مدیریت به چهار وظیفه عمده، برنامه ریزی (planning)، سازماندهی (organizing)، رهبری (leading) و کنترل (controlling) شناخته شده و به عنوان چارچوب P-O-L-C شناخته شده اند.
تعریف مدیریت از نگاه مینتزبرگ
مینتزبرگ مدیریت را با مسئولیت یک مجموعه همارز میداند و میگوید: «مدیر به تعریف من، کسی است که مسئولیت کل یک سازمان یا بخشِ تفکیکشده و قابلتشخیصی از سازمان بر عهدهی اوست.»
مدیران تازهکار
به نظر میرسد در نهایت به اولین پست مدیریت خود رسیدید، تبریک میگوییم! ممکن است شما در همان سازمان خودتان ارتقا پیدا کرده باشید یا نه، اصلا کار با یک شرکت جدید را پذیرفتهاید. در هر صورت شما نیاز به آموختن و توسعهی مهارتهای جدید دارید تا بتوانید در جایگاه جدید خود نقش مؤثری ایفا کنید. در هر حال قدرت رهبری یک تیم نیاز به تلاش و عملکرد مناسب دارد، توسعه دادن برخی مهارتهای کلیدی به شما در بهترین بودن کمک میکند.
اصول مدیریت
برنامه ریزی تنها وظیفه مدیر است که تمامی صاحبنظران علم مدیریت بر آن اتفاق نظر دارند. برنامه ریزی اصل اول از اصول مدیریت و وظایف مدیریت است که فقدان آن آسیب هایی جدی به پیکره ی سازمان ها وارد میسازد. برنامه ریزی شامل پیش بینی عملیات های سازمان، تعیین روشها و مسیرهای دستیابی و اجرای آنها به منظور دستیابی به اهداف اصلی سازمان است.
اصول سازماندهی در مدیریت و مراحل اصلی آن
- طراحی و تعیین فعالیت ها
- دسته بندی فعالیت ها و تعریف واحدهای اصلی سازمان
- تعریف پست های سازمانی بر مبنای فعالیت ها و واحدهای تعریف شده
- تعریف ارتباطات این واحدها و پست های سازمانی
- تعریف وظایف و شرح شغل هر کدام از این پست های سازمانی بر مبنای فعالیت ها ی دسته بندی شده
وظایف یک مدیر متمایز و موفق
دنیا و آدمهایش تغییر کردهاند و شیوه مدیریتکردن در آن هم عوض شده است. مدیران به مفاهیم و راههای جدیدی احتیاج دارند که آنها را از بقیه متمایز کند. در این شرایط باید از دستهای از وظایف مدیریت نام برد که برای دنیایی هستند که ساختارهای سلسهمراتبی را دوست ندارد و بهدنبال شکلهای دموکراتیک فعالیت در محیط کار است:
ارتباطات: برای مدیریت لازم نیست، در اتاقتان را ببندید و از بالا نظارهگر کار بقیه باشید و دستور بدهید. نه! آنچه که مدیریت لازم دارد، ایجاد یک شبکه از ارتباطات است. ارتباط با آدمها یک سرمایه اجتماعی است که خیلی پایدارتر، موثرتر و انسانمدارتر از هر سرمایه مالی است.
نگرش تیمی: ثبت تمام موفقیتها به نام خود بهعنوان یک مدیر همانا و نابودی روحیه جمعی و انگیزه در کارکنان همانا! ضربالمثلی هست که میگوید رهبران آخر غذا میخورند. سهیمکردن همه کارکان در نتایج خوب کار و شریکشدن در مسئولیتهای یک نتیجه ناموفق، همدلی ایجاد میکند. با این همدلی، هر فرد موفقیتش را در گرو موفقیت همکارش و مجموعه میبیند.
مقالات بیشتر:
naserhaghighi.com